دلنوشته های مهرداد اکبری

ساخت وبلاگ
 

دم دمای ظهر بود
خوابی عجیب،از نیزار روشن آفتاب
در بستر خیس چشمانم نطفه بسته بود.
خواب دیدم
که آسمان،لبریز از عیش باران است.
از آشیانه های پر بوسه،
شمیم گرم کبوتر می وزید
هوا سرشار از عشق و
فهم روشن آدمی بود
مشق ها بوی چراغ می دادند
باد ، بافه های ذهن دریا را
نمی ربود
و زورق آرزوها،
به ساحل پر اکلیل خیال رسیده بود.
کاش هرگز به بیداری نمی رسیدم!

مهرداد اکبری

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 207 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 5:24

  ببین آقا!هنوز خودت را معرفی نکرده ایمن اصلا نمی دانم این مواخذه برای چیستاما صادقانه اقرار می کنم:من فقط به سختی های زندگی اشاره کرده امدروغ که نگفته ام... اصلا چرا تا من می گویم "شین"به شب ، مظنون می شوی؟چرا از سوسوی ستارهتعبیر سیاسی می کنی؟تو داری اشتباه می کنی!"قاف" که فقط مختص قدغن نیست"قاف" می تواند حرف اول قمری هم باشد.ببین آقا!داری دائم حرف خودت را می زنیمن دارم می گویم ترانه ی تبسممی گویی توهین تندچه ربطی میان این دو دیده ای؟!اصلا از خیر حرف ها بگذراین ها همه حرف است که ...حالا اجازه می خواهم کمی آب بخورم. مهرداد اکبری دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 201 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 5:24

 

مفت می گویند
که دوستت دارم!
این جماعت همیشه عاشق هوای خوش و
طعم غلیظ بوسه تواند
بعد هم در طلوع سایه ها
رو به هوایی دیگر می روند!
حالا هی بگو
تکلیف آن همه گریه که به دست دریا سپرده ای
چه می شود!
هی مفرد شوریده حال
اصلن بگذار چیزی بگویمت:
او که با ستاره می آید با طلوع آفتاب می گریزد ...
هرگز باز نمی گردد ...
دل به همین هوای تنهایی ت خوش باش ...

مهرداد اکبری

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 197 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 5:24

 


حنجره ای به گل نشسته در این باغ
چگونه فواره ی صدایش را نگشاید
تا ابرها
سعی سکوت در بستن دهانی
بیهوده است
به ترانه ای
تاریکی را پس می زند
آنکه با نای بریده خواند
در سردابه ها
ما به آفتاب دل بسته ایم
تاریکی
حریف ماه مست ما نیست

مهرداد اکبری

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 179 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 5:24

 

جراغ کهنه ی شب خاموش و
ستاره های این آسمان بی مهتاب رفته اند
. .................................
.در ا یستگاه خلوت راه آهن ایستاده ام
ا ینحا تمام چمدان ها
بوی رفتن می دهند .
و مسافرها همه غریبه اند ...
بخار نفس ها ی رمستانی
خش خش جاروی رفتگران
رفت و آمد چند مسافر بی برگشت ...
سوت قطار
و چمدان هایی که لبریز از بوی غربتند
چقدر دوست دارم که رخسار خورشید را حالا ببینم ....

مهرداد اکبری

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 210 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 5:24

 

از استعاره ی این واژه ها بگدر!
شب خودش خواهد شکست
و من از تکرار نام تو ،
شاعر خواهم شد .
مهم نیست عده ای چه خواهند گفت
برای همه کسانی که گوش میدهند حرف می زنم
برادر لحظه های بغض و دردم
برای دست های خالی و دل های عمگین
تا آخرین منزل این جهان خواهم گریست
و برای این دل بی قرار و
تنهایی عظیم خویش...
دلم می خواهد همیشه در هوای تجرد بمانم!

مهرداد اکبری

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 215 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 5:24